پرسشکده مرجع پرسش و پاسخ فارسی ایران
مسئلهی مهم آن است که هرگز از سؤالکردن دست برندارید. برای هر حس کنجکاوی، یک پاسخ وجود دارد.
نمی دانید؟! بپرسید!
می دانید؟! پاسخ دهید!
|
1 پاسخ
در پاسخ به این پرسش به مطالب ذیل توجه نمایید:
1- آیات فوق از امیدبخشترین آیات قرآن مجید است که تلاوت آن دل را صفا و جان را نور و ضیا مىبخشد، پردههاى یاس و نومیدى را مىدرد، شعاعهاى حیاتبخش امید را به قلب مىتاباند، و به تمام افراد پرهیزگار با تقوا وعده نجات و حل مشکلات مىدهد. در حدیثى از ابو ذر غفارى نقل شده که پیامبر ص فرمود: انى لا علم آیه لو اخذ بها الناس لکفتهم: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ... فما زال یقولها و یعیدها : من آیهاى را مىشناسم که اگر تمام انسانها دست به دامن آن زنند براى حل مشکلات آنها کافى است، پس آیه وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ را تلاوت فرمود و بارها آن را تکرار کرد «1». در حدیث دیگرى از رسول خدا ص نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود: من شبهات الدنیا و من غمرات الموت و شدائد یوم القیامه: خداوندا پرهیزکاران را از شبهات دنیا و حالات سخت مرگ و شدائد روز قیامت رهایى مىبخشد! . این بیر دلیل بر این است که گشایش امور براى اهل تقوا منحصر به دنیا نیست، بلکه قیامت را نیز شامل مىشود. و در حدیث دیگرى از همان حضرت ص آمده است: من اکثر الاستغفار جعله اللَّه له من کل هم فرجا و من کل ضیق مخرجا: هر کس بسیار استغفار کند (و لوح دل را از زنگار گناه بشوید) خدا براى او از هر اندوهى گشایشى، و از هر تنگنایى راه نجاتى قرار مىدهد». جمعى از مفسران گفتهاند: که نخستین آیه فوق، در باره عوف بن مالک نازل شده که از یاران پیامبر ص بود، دشمنان اسلام فرزندش را اسیر کردند، او به محضر پیامبر ص آمد و از این ماجرا و فقر و تنگدستى شکایت کرد، فرمود: تقواى را پیشه کن و شکیبا باش و بسیار ذکر لا حول و لا قوه الا باللَّه را بگو، او این کار را انجام داد، ناگهان در حالى که در خانهاش نشسته بوده فرزندش از در، درآمد، معلوم شد که از یک لحظه غفلت دشمن استفاده کرده و فرار نموده، و حتى شترى از دشمن را نیز با خود آورده است. (اینجا بود که آیه فوق نازل شد و از گشایش مشکل این فرد با تقوى و روزى از جایى که انتظارش را نداشت خبر داد) «3». ذکر این مطلب نیز لازم است که هرگز مفهوم آیه، این نیست که انسان تلاش و کوشش براى زندگى را به دست فراموشى بسپارد، و بگوید در خانه ىنشینم و تقوا پیشه مىکنم و ذکر لا حول و لا قوه الا باللَّه مىگویم تا از آنجا که گمان ندارم به من روزى مىرسد، نه هرگز مفهوم آیه چنین نیست، هدف تقوى و پرهیزکارى توأم با تلاش و کوشش است، اگر با این حال درها به روى انسان بسته شد خداوند گشودن آنها را تضمین فرموده است. و لذا در حدیثى مىخوانیم که یکى از یاران امام صادق ع عمر بن مسلم مدتى خدمتش نیامد، حضرت جویاى حال او شد، عرض کردند: او تجارت را ترک گفته، و رو به عبادت آورده، فرمود: واى بر او ا ما علم ان تارک الطلب لا یستجاب له : آیا نمىداند کسى که تلاش و طلب روزى را ترک گوید دعایش مستجاب نمىشود. سپس افزود: جمعى از یاران رسول خدا ص وقتى آیه وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ نازل شد درها را به روى خود بستند، و رو به عبادت آوردند و گفتند: خداوند روزى ما را عهدهدار شده! این جریان به گوش پیامبر ص رسید، کسى را نزد آنها فرستاد که چرا چنین کردهاید؟ گفتند: اى رسول خدا! چون خداوند روزى ما را تکفل کرده و ما مشغول عبادت شدیم، پیامبر ص فرمود: انه من فعل ذلک لم یستجب له، علیکم بالطلب! هر کس چنین کند دعایش مستجاب نمىشود، بر شما باد که تلاش و طلب کند تفسیر نمونه، ج24، ص: 238 2- نوع آسایش و گشایش هر نوع رنج و سختی به دنبال عوامل و علت های ویژه خود پدید می آید اما گفتنی است که عوامل و علت ها متعدد است برخی علت ها مادی و حاصل تلاش جسمی است و برخی علت های معنوی و حاصل صفات روحی است به طور مثال کسانی که خیرخواه دیگران هستند و به دنیا لبخند می زنند به طور معمول خیر و برکت از در و دیوار به آنان می رسد. اما کسانی که گرفته هستند و از رشد و آسایش دیگران دلگیر و خودخوری می کنند. به طور معمول زندگی بر آنها سخت می گذرد. جهت توضیح بیشتر درباره نظام مند بودن آسایش ها و سختی ها توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم: 1. عقل نیروی محاسبه، دوراندیش و عاقبت اندیش در انسان است و عاقل کسی را گویند که نسبت به بازتاب عمل و عاقبت زندگی خویش اندیشناک است. عقل بزرگترین نعمتی است که خدای تعالی به تمامی انسان ها عطا نموده و راه تقویت آن را نیز که تحصیل دانش و تجربه عملی است در اختیار ایشان قرار داده است. نیرویی که در صورت شکوفایی و کارکرد صحیح قادر است زندگی طبیعی و معنوی انسان را به صورت متعال و دلخواه سامان دهد. موفقیت و بهروزی هر کسی در گرو عقل او است و هر کس قادر است با توجه عقلانی به زندگی، به خوشبختی و سعادت مورد نظر خویش دست یابد. 2. وضعیت موفقیت آمیز زندگی برخی انسان ها حاصل تلاش و کوشش ایشان است. به فرموده قرآن کریم «و ان لیس للانسان الا ما سعی؛ آدمی جز از نتیجه سعی و کوشش خود بهره نمی گیرد» V}(نجم، آیه 39). {V و به قول شاعر: «مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد» خوشبختی و سعادت مندی در انحصار کسی نیست و هر کس قادر است با سعی و تلاش از زندگی رضایت بخشی برخوردار شود. هیچ کس مجبور نیست که سختی بکشد و زندگی نامطلوبی داشته باشد. به طور قطع کسانی که از زندگی خوبی برخوردار نیستند و به لحاظ حیات دنیوی و اخروی دچار خسران و زیانکاری می شوند، افرادی اند که در هنگام جوانی و زمانی که باید با تحصیل علم و معنویت خویش را می ساخته اند، در این زمینه دچار کم کاری گشته و از آمادگی لازم برای زندگی برخوردار نیستند. نباید تصور نماییم که خدای تعالی در میان بندگان خود تبعیض قائل شده، به برخی از آنها امکانات مادی و معنوی خوبی عطا نموده و برخی دیگر را سرگردان و گرفتار رها ساخته است، زیرا خدای متعال تمامی بندگان خویش را که ظهورات او هستند، دوست می دارد و استعداد زندگی سعادتمندانه را در فطرت تمامی آنها به ودیعت نهاده است. این خود انسانها هستند که با اختیار خود راه زندگی خویش را انتخاب می نمایند و به قدر سعی و تلاش خود از آن بهره می گیرند و هیچ کس در انتخاب نوع و کیفیت زندگی مجبور نیست. 3. یکی از سنت های الهی حاکم بر زندگی انسان سنت امتحان است و انسان در نتیجه موفقیت در امتحان های الهی است که به درجات بالاتری از انسانیت و کمال راه می یابد. در قرآن کریم می خوانیم که ابتدا خدای متعال حضرت ابراهیم(ع) را به امتحان های سختی، همچون ذبح اسماعیل(ع) آزمود و سپس مقام امامت را به آن حضرت عنایت فرمود. تمامی انسان ها خصوصا مؤمنین در معرض امتحان الهی هستند. خدای متعال ایشان را به دو صورت امتحان می نماید. آنگاه که انسان از نعمت های الهی برخوردار می شود، باید بداند که در معرض امتحان به «شکر» قرار گرفته و هنگامی که گرفتار بلا و مصیبت می گردد با «صبر» امتحان می شود. صبر و شکر هر دو در سازندگی و ارتقاء درجه انسان نقش دارند، ولی این که تحمل کدام یک آسانتر است و یا این که احتمال موفقیت در کدام یک بیشتر است، نیاز به تحقیق و تفحص دارد. شاید بتوان گفت: امتحان به شکر در مقابل نعمت های الهی بسیار دشوارتر از امتحان به صبر در قبال سختی ها و مصیبت ها است، زیرا انسان در تمام زندگی خود غرق در نعمت های الهی است و به کارگیری تمامی آنها در جهت خیر و صلاح و رضایت پروردگار بسیار دشوار است، ولی تنها گاهی در زندگی خود دچار بلا و سختی مفرط می گردد و نیاز به صبر و تحمل دارد. به طور قطع کسانی که از نعمت های فراوان الهی برخوردارند، وظیفه دشوارتری در شکرگزاری و به کارگیری آنها دارند، نسبت به کسانی که این چنین برخوردار نیستند. بسیاری از اصحاب پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در زندگی خود از برخورداری اضافی نسبت به امکانات مادی پرهیز می نمودند، آنها با انفاق اموال اضافی خود سعی در سبک نمودن تکلیف و محاسبه اعمال خود در قیامت داشته اند. 3-کّل به معنای اعتماد و تکیه بر خداست و این که انسان بر خود و نیروها و توانمندیهای خود یا دیگران اعتمادی نداشته باشد. چون هر کس در کاری که خُبره نیست و یا توان آن را ندارد وکیل میگیرد. انسان در امور و شئون خود نه خُبره است و نه توانایی و قدرت انجام آن را دارد، چنان که دیگران نیز مانند او هستند و وضعیتی بهتر از او ندارند. لذا باید به یک مبدأ خبیر و قادر تکیه کند و این همان توکّل بر خداست: «ومَن یَتوکّلْ عَلی الله فهو حَسْبه؛طلاق/3 ؛ هر کس برخدا توکّل کند خدا کفایت مهمات و مشکلات او را میکند»؛ «حَسْبنا الله ونِعْم الوکیل؛ V}آل عمران/173{V خدا کفایت مشکلات ما را میکند و او بهترین وکیل و تکیهگاه است»، «علی الله فلْیتوکّل المتوکّلون؛ ابراهیم/12 ؛ تکیه کنندگان باید فقط بر خدا تکیه کنند». در بیان بلند حضرت جواد الأئمه(ع) آمده است: تکیه بر خدا بهای هر متاع گران قیمت و نردبان هر مقام متعالی و متکاملی است:«ألثِّقه بِالله ثَمنْ لِکلّ غالٍ وسُلّم إلی عالٍ» (بحار 75/364) . توکّل مرزی جدا از بکارگیری اسباب مادی ندارد تا انسان بگوید: کاری که توانایی آن را دارم، خودم انجام میدهم و کاری که در انجام آن ناتوانانم بر خدا توکل کرده و به او واگذار میکنم. بلکه انسان در ریز و درشت کارهای خود ضعیف و ناتوان است و احتیاج به وکیل دارد. نه تنها در قیام خود به حول و قوه الهی نیاز دارد، در قعود و نشستن نیز محتاج به حول و قوه اوست لذا در نماز میگوییم: «بِحول الله و قُوته أَقوم وأَقعد» ، یعنی نه تنها در ایستادن بلکه در نشستن نیز به حول و قوه خدا اعتماد و تکیه میکنم. آیه الله جوادی آملی،حماسه و عرفان حقیقت توکل: همان گونه که گفته شد توکل از ماده وکالتبه معنى سپردن کارها به خدا و اعتماد بر لطف اوست، نه به این معنى که دست از تلاش و کوشش بردارد بلکه تا آنجا در توان دارد تلاش کند و منزلگاهها را یکى بعد از دیگرى با تمام توان بپیماید، اما آنچه از توان او بیرون استبه خدا واگذارد و از الطاف جلیه و خفیه او مدد بطلبد! یکى از علماى معروف اخلاق در تفسیر توکل مىگوید: «توکل منزلى از منزلگاههاى دین و مقامى از مقامات اهل یقین است، بلکه آن از مفاهیم درجات مقربین است، از نظر مفهوم پیچیده و از نظر عمل سنگین است!» دلیل بر پیچیدگى مفهوم آن این است که توجه به عالم اسباب و اعتماد بر آنها نوعى شرک است، و از سوى دیگر بى اعتنایى به اسباب و جدایى کامل از آنها نیز نفى سنت و ایراد به شریعت است که مردم را به آنها ترغیب نموده». سپس مىافزاید: «حقیقت توکلى که در شرع اسلامى آمده همان اعتماد قلبى در تمام کارها بر خدا، و صرف نظر کردن از ماسوى الله است و این منافات با تحصیل اسباب ندارد مشروط بر اینکه اسباب را در سرنوشتخود اصل اساسى نشمرد». و در ادامه این سخن مىافزاید: «مفهوم توکل آن گونه که افراد نادان و احمق تصور کردهاند ترک فعالیتهاى جسمانى و تدبیر عقلانى نیست که این جهل محض است، و در شریعت مقدس اسلامى حرام، چرا که انسان مکلف به تحصیل معاش است از راههایى که خدا به انسان نشان داده، از زراعت، تجارت و صنعت و غیر اینها از طرق حرام... ولى با این حال خداوند دستور داده که به عالم اسباب دل نبندند و در آن غرق نشوند». (1) در «المحجه البیضاء» در بحثحقیقت توکل چنین مىخوانیم: «توکل از درهاى ایمان است، و تمام ابواب ایمان داراى سه رکن است، علم، حالت، و عمل. علم ریشه آن است، و اعمال متوکلانه میوه آن، و حالت و اخلاق درونى مصداق توکل است، سپس به شرح علمى که ریشه توکل را تشکیل مىدهد پرداخته و نوع و مراحل توحید را که ریشه توکل است تشریح مىکند، و بعد از بیانات طولانى به حقیقت توکل مىرسد و آن را عبارت از اعتماد قلبى بر وکیل(که در اینجا منظور خداوند متعال است) تفسیر مىنماید، و بعد به ثمرات این حالت درونى پرداخته و آثار توکل را در حرکات و سکنات انسانى برمىشمرد. کوتاه سخن اینکه: توکل مفهوم بسیار ظریف و دقیقى دارد که در عین توجه با عالم اسباب انسان را از غرق شدن در آن، و دل بستن به غیر خدا و آلودگى به شرک بازمىدارد. انسان باید با کمال قدرت و قوت از هر گونه وسیله مادى براى پیروز شدن بر مشکلات بهره گیرد و موانع را از سر راه خود بردارد، و با این حال متکى به لطف پروردگار و قدرت بى پایان او باشد، و پیروزى را از او بداند نه غیر او. در حدیثى از پیامبر اکرم(ص) مىخوانیم از جبرئیل سؤال فرمود: «ما التوکل على الله عز و جل; توکل بر خداوند بزرگ چیست؟» عرض کرد: «العلم بان المخلوق لایضر و لاینفع و لایعطى و لایمنع و استعمال الیاس من الخلق; حقیقت توکل علم و آگاهى به این است که مخلوق نمىتواند زیانى برساند و نه سودى، و نه چیزى ببخشد، و نه از او بازدارد، و(دیگر) به کار بستن یاس از خلق است(یعنى همه چیز را از سوى خدا و به اذن و فرمان او بداند)». سپس فرمود: «فاذا کان العبد کذلک لم یعمل لاحد سوى الله و لم یرج و لمیخف سوى الله، و لم یطمع فى احد سوى الله، فهذا هو التوکل; هنگامى که بنده خدا چنین باشد، جز براى خدا عملى انجام نمىدهد و امید و ترسى جز به خدا ندارد، و به هیچ کس جز خدا دل نمىبندد، این استحقیقت توکل»! (2) در حدیث دیگرى مىخوانیم که از امام معصوم پرسیدند: توکل چیست؟ فرمود: «لاتخاف سواه; توکل این است که از غیر خدا نترسى». (3) از این تعبیرات به خوبى استفاده مىشود که روح توکل انقطاع الى الله یعنى بریدن از مخلوق و پیوستن به خالق است، و آن کس که داراى این روحیه نباشد به حقیقت توکل نایل نشده است. در عین حال در روایات اسلامى شدیدا این معنى نفى شده است که مفهوم توکل، ترک استفاده از اسباب و وسایل عادى باشد. در حدیث معروفى مىخوانیم: مرد عربى در حضور پیامبر(ص) شتر خود را رها کرد و گفت: «توکلت على الله!» پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اعقلها و توکل; شتر را پایبند بزن و توکل بر خدا کن»! (با توکل زانوى اشتر ببند). (4) در حدیث دیگرى همین معنى به صورت دیگرى آمده است، و آن انیکه مرد عرب از پیامبر اکرم(ص) پرسید: آیا شترم را رها کنم و توکل کنم یا پایبند بزنم و توکل کنم؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: «پایبند بزن و توکل کن». (5) روى همین جهت آیات قرآن و تاریخ پیامبر(ص) پر است از تعبیراتى که نشان مىدهد مؤمنان تا آنجا که امکان دارد باید از اسباب عادى استفاده کنند، و این کار هیچ منافاتى با توکل ندارد، در یک جا مىفرماید: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم...; هر نیرویى را در اختیار دارید براى مقابله آماده کنید و از اسبهاى ورزیده فراهم سازید تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید»! (6) قرآن در کیفیت نماز خوف در میدان جنگ مىفرماید: «...ولیاخذوا حذرهم و اسلحتهم...; (حتى هنگامى که گروهى از مؤمنان در پشت جبهه مشغول نماز هستند و گروهى در میدان مشغول نبرد) نمازگزاران باید وسایل دفاعى و سلاحهاى خود را به هنگام نماز زمین نگذارند». (7) به این ترتیب حتى در حال نماز باید مراقب استفاده از اسباب عادى بود، چه رسد به حالات دیگر، بنابراین این گونه کارها هرگز با روح توکل منافات ندارد. شخص پیامبر اکرم(ص) هنگامى که مىخواست از مکه به مدینه هجرت کند هرگز آشکارا و بدون نقشه و برنامه، با گفتن «توکلت على الله» حرکت نکرد، بلکه براى اغفال دشمن از یک سو دستور داد على(ع) در بسترش تا به صبح بخوابد، و از سوى دیگر شبانه به طور مخفى از مکه بیرون آمد و از سوى سوم به جاى اینکه به طرف شمال یعنى به طرف مدینه حرکت کند موقتا به سوى جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو سه روزى پنهان گشت و هنگامى که دشمن مایوس شد مکه را دور زد و به طرف مدینه حرکت فرمود، در حالى که مرتبا از بیراهه مىرفت، شبها حرکت مىنمود و روزها مخفى بود تا به دروازه مدینه رسید. بنابراین روح توکل که تمام وجود پیامبر(ص) را پر کرده بود مانع از این نشد که از اسباب ظاهرى لحظهاى غفلت کند. اصولا مشیتخداوند بر این قرار گرفته که در این جهان مردم براى رسیدن به مقصود از اسباب و وسایل موجود کمک بگیرند، همان گونه که در حدیث معروف از امام صادق(ع) آمده است: «ابى الله ان یجرى الاشیاء الا باسباب فجعل لکل شىء سببا; اراده خداوند بر این قرار گرفته که همه چیز مطابق اسباب جریان یابد، به همین جهتبراى هر چیزى سببى قرار داده است». (8) بنابراین بى اعتنایى به عالم اسباب نه تنها توکل نیستبلکه به معنى بى اعتنایى به سنتهاى الهى است، و این با روح توکل سازگار نیست. این سخن را با حدیثى مربوط به عصر حضرت موسى(ع) پایان مىدهیم، در حدیث آمده است که حضرت موسى(ع) بیمار شده بود، بنى اسرائیل به عیادت او رفتند و بیمارى او را تشخیص دادند، و به او گفتند اگر از فلان دارو استفاده کنى بهبودى خواهى یافت، موسى(ع) گفت: من از هیچ دارویى بهره نمىگیرم تا خداوند بدون دارو مرا شفا دهد! ولى بیماریش طولانى شد. باز به او گفتند: داروى این بیمارى، معروف و مجرب است و ما با آن مداوا مىکنیم و بهبودى مىیابیم، باز موسى(ع) گفت: من از دارو استفاده نمىکنم! ولى بیماریش ادامه یافت، سرانجام خداوند به او وحى فرستاد: «و عزتى و جلالى لاابراتک حتى تتداوى بما ذکروه لک; به عزت و جلالم سوگند که بهبودى به تو نمىدهم مگر اینکه از دارویى که به تو گفتهاند استفاده کنى!» موسى(ع) دستور داد آن دارو را براى او بیاورند و از آن استفاده کرد و بهبودى یافت، در این هنگام در دل موسى(ع) وسوسهاى پیدا شد(شاید وسوسهاش این بود که چرا خداوند تنها با توکل مرا رهایى نبخشید) دراین هنگام خداوند به او وحى فرستاد: «اردت ان تبطل حکمتى بتوکلک على، فمن اودع العقاقیر منافع الاشیاء غیرى; تو مىخواهى با توکل خود حکمت و سنت مرا باطل کنى؟! مگر منافع داروها را کسى جز من در آنها قرار داده است»؟! (9) این حدیثبه روشنى حقیقت توکل را بازگو مىکند. و اگر مىبینیم ابراهیم خلیل(ع) در برابر فرشتگان آسمان در آن لحظات سخت آتش نمرودى اظهار بى نیازى مىکند و دستبه دامن آنها نمىشود با مساله بهرهگیرى از عالم اسباب که در داستان حضرت موسى(ع) آمده است منافات ندارد، زیرا در داستان ابراهیم(ع) مساله توسل به اسباب عادى مطرح نبود بلکه نوعى استمداد از اسباب ماوراى طبیعى بود و ابراهیم(ع) راضى نشد که در این مرحله از غیر خدا چیزى بخواهد(دقت کنید). آثار و پیامدهاى توکل از آنجا که متوکلان کار خود را به خدا واگذار مىکنند، همان خداوندى که قادر بر همه چیز و آگاه از همه چیز است، خداوندى که همه مشکلات براى او سهل و آسان است، نخستین اثر مثبتى که در آنها به وجود مىآید مساله اعتماد به نفس و ایستادگى و مقاومت در برابر مشکلات است. اگر کسى خود را در میدانى در برابر دشمن تنها ببیند هر قدر نیرومند و قوى باشد به زودى روحیه خود و اعتماد به نفس را از دست مىدهد، ولى اگر احساس کند لشکر نیرومندى شتسر اوست احساس توانایى و قدرت مىکند، هر چند خودش ضعیف باشد. در احادیث اسلامى نیز به این معنى اشاره شده است، در حدیثحرز مانندى از امیرمؤمنان على(ع) مىخوانیم: «کیف اخاف و انت املى و کیف اضام و انت متکلى; چگونه بترسم در حالى که تو امید منى، و چگونه مقهور شوم در حالى که تو تکیهگاه من مىباشى»! (10) در حدیث دیگرى از امام باقر(ع) آمده است: «من توکل على الله لایغلب، و من اعتصم بالله لایهزم; کسى که بر خدا توکل کند مغلوب نمىشود، و کسى که به دامن لطفش چنگ زند شکست نمىخورد»! (11) آرى کسى که بر خدا توکل نماید احساس غنا و بى نیازى و عزت مىکند همانگونه که در احادیث گذشته از امام صادق(ع) خواندیم: «ان الغنى و العز یجولان فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطنا; غنا و عزت پیوسته در حرکتند، هنگامى که به محل توکل برسند آنجا را وطن خویش قرار مىدهند»! (12) افزون بر اینها توکل، بسیارى از صفات زشت و رذیله را مانند حرص، حسد، دنیاپرستى، بخل و تنگنظرى را از انسان دور مىسازد، چرا که وقتى تکیهگاه انسان خداوند قادر على الاطلاق باشد جایى براى این اوصاف رذیله وجود ندارد. هنگامى که انسان آیه شریفه و من یتوکل على الله فهو حسبه (13) را زمزمه مىکند، خود را سرشار از موفقیت و بى نیازى و امکانات مىبیند، و همان گونه که در بعضى از ادعیه آمده است: «اللهم اغننى بالیقین و اکفنى بالتوکل علیک; خداوندا! مرا با یقین(به ذات پاکت) بى نیاز کن، و با توکل بر خودت همه چیز مرا کفایت فرما»! (14) از سوى چهارم توکل بر خداوند تو را امید بر دل مىپاشد و به خاطر آن توان و استعداد انسان شکوفا مىگردد، خستگى راه بر او چیره نمىشود، و در همه حال احساس آرامش مىکند، لذا امیرمؤمنان على(ع) در سخن کوتاه و پرمعنایى مىفرماید: «لیس لمتوکل عناء; کسى که توکل بر خدا دارد رنج و خستگى ندارد»! (15) از سوى پنجم توکل بر خدا، هوش و قدرت تفکر را مىافزاید و روشنبینى خاصى به انسان مىدهد، زیرا قطع نظر از برکات معنوى این فضیلت اخلاقى، توکل، سبب مىشود که انسان در برابر مشکلات دستپاچه و وحشتزده نشود و قدرت بر تصمیمگیرى را حفظ کند و نزدیکترین راه درمان و حل مشکل را بیابد. از این رو در حدیثى از امیرمؤمنان على(ع) مىخوانیم: «من توکل على الله اضائت له الشبهات و کفى المؤونات و امن التبعات; کسى که بر خدا توکل کند تاریکى شبهات براى او روشن مىشود، و اسباب پیروزى او فراهم مىگردد و از مشکلات رهایى مىیابد»! (16) توکل را مىتوان بطور کلى بر سه قسم تقسیم کرد: 1- توکل زبانى: یعنى آن توکلى که فقط با زبان گفته مىشود توکلت على الله (برخداتوکل کردم) این توکل از ارزش معنوى برخودار نیست. 2- توکل اعتقادى: یعنى آن توکلى که ناشى از این اعتقاد است که واقعا همه کاره خداوند تبارک و تعالى است و حقیقتا او تکیه گاه همه چیز و همه کس است با توجه به این اعتقاد توکل بر خداى تعالى مىشود و سپس بر کارى اقدام مىگردد این توکل از ارزش معنوى برخودار است کهاکثر مسلمانها مىتوانند با توجه به این مرحله توکل کارهاى خود را آغاز کنند. 3- توکل قلبى: یعنى آن توکلى که از حالات بلکه از ملکات فضیله نفس انسانى گشته است و شاید حدیث شریف زیر به این مرحله عالى از توکل اشاره داشته باشد: على بن سوید مىگوید از امام موسى بن جعفر(ع) درباره این آیه شریفه و من یتوکل علىالله فهو حسبه ؛ هر کس بر خدا توکل کند خدا او را بس است . پرسیدم حضرت فرمود: التوکل على الله درجات منها ان تتوکل على الله فىامورک کلها فما فعل بک کنت عنه راضیا تعلم انه لا یألوک خیرا و فضلاً و تعلم ان الحکم فى ذالک له فتوکل على الله بتفویض ذالکالیه وثق به فیها و فى غیرها ؛ توکل بر خدا داراى درجاتى است از جمله اینکه در تمام کارهایت برخدا توکل کنى پس هر چه خدا با تو انجامداد (و اراده حکمت آمیزش بر هر چه تعلق گرفت) راضى باشى علم و یقین داشته باشى که او از هیچ خیز و فضلى دریغ نکند و نیز علم و یقین داشتهباشى که حکم و فرمان در این جهت با اوست پس با واگذارى کار به او بر او توکل کن و به او در کارهاى خود و کارهاى غیر خود وثوق (اطمینان وآرامش) داشته باش . (ترجمه اصول کافى کلینى، ج 3، ص 106، ر 5) . در این حدیث به دو مقام بلند معنوى که از ارکان ایمان هم هستند اشاره شده است: 1- مقام رضا 2- مقام تفویض. امام على(ع) مىفرمایند: الایمان على اربعه ارکان، التوکل على الله و التفویض الى اللهو التسلیم لامرالله و الرضا بقضاءالله ؛ ایمان چهار رکن دارد 1- توکل برخدا 2- تفویض الى الله 3- تسلیم امرالله 4- رضا به قضاىالهى (میزان الحکمه، ج 1، ص 318، ر 1348) . در نتیجه ایمان که خود فقط یک امر قلبى است نه اعتقادى و زبانى چهار رکن دارد که همه آنها نیز قلبى مىباشند بنابراین آن توکلى در کلام امام موسى بن جعفر(ع) مراد استکه قلبى باشد در چنین توکلى علم، یقین، وثوق و آرامش نهفته است و توکل کننده ذرهاى دغدغه و ناآرامى ندارد توکل قسم اول از آن منافقین است زیرا صرفا توکل زبانى است و باطن بدان اعتقادى ندارد توکل قسم دوم بهره عامه مسلمانان است و توکل قسم سوم ویژه مؤمنان واقعىاست که دستیابى به آن بسیار مشکل و در درازمدت مىباشد و هر کس به این مقام و مرحله سوم رسید متوکل واقعى مىباشد. پانوشت: 1- اخلاق شبر، صفحه 275 با کمى تلخیص. 2- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 138، حدیث23. 3- بحارالانوار، جلد 68، صفحه143، حدیث 42. 4- المحجه البیضاء، جلد7، صفحه426; کنزالعمال، حدیث5687 و5689. 5- میزان الحکمه، جلد 4، صفحه 3661، حدیث22577. 6- انفال، 60. 7- نساء، 102. 8- اصول کافى، جلد 1، صفحه183، حدیث7. 9- المحجه البیضاء، جلد7، صفحه 432. 10- بحارالانوار، جلد 91، صفحه229. 11- میزان الحکمه، جلد 4، صفحه3659، حدیث22547. 12- بحارالانوار، جلد 68، صفحه126. 13- طلاق،3. 14- بحارالانوار، جلد87، صفحه 14. 15- شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 72، حدیث 7451. 16- شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 414، حدیث 8985. برای مطالعه بیشتر به فصل دوازدهم کتاب اخلاق در قرآن آیت الله مصباح یزدی مراجعه شود. 4- راجع به سیئات باید گفت تنها راه پوشاندن واز بین بردن سیئات توبه از آنها وآن هم توبه واقعی است. هر گناهی قابل توبه است و خداوند خود فرموده است : ((ان الله یغفر الذنوب جمیعا ; خداوند همه گناهان را می آمرزد. در برخى موارد مانند غیبت و تهمت طلب رضایت از غیبت شونده نیز در صورت امکان لازم است، ولى در مورد گناهانى همچون زنا، پشیمانى واقعی، تصمیم بر عدم تکرار و طلب مغفرت از خداوند براى توبه کافى است. در آیه 70 سوره فرقان بیان شده است: «إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً؛ مگر کسانى که توبه کنند و ایمان آوردند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را به حسنات تبدیل مىکند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است». خداوند، پیش از این آیه، درباره ویژگىهاى بندگان خاص خویش سخن مىگوید: «بندگان (ویژه خداوند) رحمان کسانى هستند که با خداوند معبودى دیگر را نمىخوانند و انسانى که خداوند، خونش را حرام شمرده، جز به حق نمىکشند و زنا نمىکنند و هر کس چنین کند، مجازاتى سخت خواهد دید. عذاب او در قیامت مضاعف مى گردد و همیشه با خوارى در آن خواهند ماند؛ مگر کسانى که توبه کنند» و...(1) علامه طباطبایى در تفسیر المیزان مىفرماید » اِلاّ من تاب...« یعنى کسى که از مجازات سخت و خلود در عذاب خفت بار استثنا شده است.(2) پس هر کس گناهى مرتکب گردیده، اگر سه کار انجام دهد، افزون بر آن که از عذاب سخت و جاودان روز قیامت نجات مىیابد، گناهانش به حسنات تبدیل مىگردد: 1. توبه یا بازگشت از گناه. کمترین مراتب توبه پشیمانى است. اگر توبه حقیقى تحقق نیابد، انسان از گناه جدا نمىگردد و همواره آن را انجام مىدهد. 2. عمل صالح. با عمل صالح توبه در وجود انسان مستقر مىشود و به توبه حقیقى یا توبه نصوح مىانجامد. 3. ایمان. مشرک باید در کنار توبه از گناهان گذشته خود، ایمان آورد تا گناهانش به نیکىها تبدیل شود؛ ولى براى مؤمن گنهکار توبه و عمل صالح به تنهایى کافى است و گناهانش را به حسنات تبدیل مىکند. از این رو، در آیه بعد مىفرماید: »وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ متابا؛ « کسى که توبه کند و عمل صالح انجام دهد، به سوى خدا بازگشت مىکند» (3) علامه طباطبایى مىفرماید: سیاق این آیه، با عظمت بخشیدن به توبه، استبعاد تبدیل سیئات به حسنات را از میان بر مىدارد.(4) این توبه رجوع خاص به طرف پروردگار است وعمل صالح استقرار بخش آن به شمار مىآید. از این رو، علامه مىفرماید: این توبه با عمل صالح به توبه نصوح تبدیل مىگردد. امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریف » تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً ؛ با توبه نصوح به خدا باز گردید»(5) فرمود: بنده توبه کند سپس به گناه باز نگردد.(6) علامه طباطبایى مىفرماید: اگر شائبه شقاوت و سوء سریره در انسان نباشد، کار زشت انجام نمىدهد؛ زیرا ذات با سعادت و پاکیزه، زشتى را بر نمىتابد. پس کار زشت یا برخاسته از ذات شقى و خبیث است، یا ذاتى که در آن رگه هایى از شقاوت و خباثت باشد؛ و لازمه چنین چیزى آن است که هر گاه ذات با توبه و ایمان و عمل صالح پاک گردد، به ذاتى سعید که در آن شائبهاى از گناه و شقاوت نیست، تبدیل مىشود. اگر ذات دگرگون شد، آثار آن هم دگرگون مىگردد و اعمال و آثار انسانى متناسب با ذاتى مىشود که با مغفرت و رحمت الاهى شکسته شده است.(7) مجموعه آنچه گفته شد، نشان مىدهد این توبه )توبه نصوح( حالتى خاص است که قابل شکستن نیست و در قاموس آن بازگشت به گناه وجود ندارد. از چنین توبهاى عمل صالح هم بى هیچ تکلفى برون مىتراود. پارهاى از روایات ارکان توبه را چهار چیز شمردهاند: 1. ندامت قلبى 2. استغفار با زبان 3. کردار نیک و کنار گذاشتن گناه 4. عزم بر عدم بازگشت به گناه.8 توبهاى که در این آیه ذکر شده و به ضمیمه عمل صالح، گناهان را به حسنات تبدیل مىکند، توبهاى است که هرگز شکسته نشود. به کار بستن این راه کارها، براى تبدیل سیئات به حسنات، دشوار مىنماید؛ ولى ناممکن نیست و انسان نباید از رسیدن به این مرتبه نومید گردد. بنابراین براى آنکه خداوند گناهان گذشته ما را ببخشد و آنها را به حسنه تبدیل کند باید اولاً از انجام گناهان گذشته پیشمان بود؛ ثانیاً با اعمال صالح اثرات توبه را در وجود خود مستقر سازیم. نقش توبه در بازگشایی در سعادت و قرار گرفتن در مسیر حق و اصلاح عملکردهای غلط گذشته و گشودن دریچه امید به روی انسان بسیار اساسی است. بسیار می شود که از انسان در طول زندگی و به ویژه در آغاز تربیت و اصلاح نفس، لغزش هایی سر می زند، اگر درهای بازگشت به روی او بسته شود مأیوس می گردد و برای همیشه از راه می ماند و لذا در مکتب تربیتی اسلام، توبه به عنوان یک اصل تربیتی با اهمیت زیاد مطرح است و اسلام از تمام گنهکاران دعوت می کند که برای اصلاح خویش و جبران گذشته از این در وارد شوند. حضرت سجاد(ع) در مناجات تایبین از مناجات های پانزده گانه (خمسه عشر) که در مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عباس قمی نیز آمده است به پیشگاه خداوند چنین عرضه می دارد: خدایا! تو کسی هستی که دری به سوی عفوت بر روی بندگانت گشوده ای و نامش را توبه گذاشته ای و فرموده ای؛ بازگردید به سوی خدا و توبه خالص کنید. اکنون عذر کسانی که از ورود به این در بعد از گشایش آن غافل شوند چیست؟ در روایات به قدری بر مسأله توبه تأکید شده که در حدیثی از حضرت امام باقر(ع) می خوانیم: «ان الله تعالی اشد فرحا بتوبه عبده من رجل اضل راحلته و زاده فی لیله ظلما فوجدها؛ خداوند از توبه بنده اش بیش از کسی که مرکب و توشه خود را در بیابان در یک شب تاریک گم کرده و سپس آن را می یابد، شاد می گردد» (تفسیر نمونه، ج 24، ص 295). و باز در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است: «التائب من الذنب کمن لاذنب له والمقیم علی الذنب و هو مستغفر منه کالمستهزء؛ کسی که از گناه توبه کند، همچون کسی است که اصلا گناه نکرده است و کسی که به گناه خود ادامه دهد در حالی که استغفار می کند مانند کسی است که مسخره می کند» (همان، ص 296). پس توبه تنها استغفار یا پشیمانی از گذشته و حتی تصمیم به ترک در آینده نیست، بلکه علاوه بر همه اینها باید شخص گنهکار در مقام جبران برآید و فسادی را که مرتکب شده جبران نماید. این صحیح نیست که مثلا در جلوی دیگران فردی را به دروغ و حیله متهم کنیم و بعد در خانه خلوت استغفار نماید. پس باید حقوقی از خداوند مثل نماز و روزه و عبادات و تکالیفی را که ضایع و ترک کرده و نیز حقوقی از مردم را که تباه ساخته جبران نماید و آنها را تدارک کند و حقوق مردم را به آنها برگرداند و در صورت امکان و دسترسی از آنها رضایت و حلالیت بطلبد. اگر کسی موفق به توبه واقعی می شود، باید مطمئن باشد که خداوند، مهربان و بخشنده است و گناهان گذشته او را بخشیده و می تواند زندگی تازه ای برای خود برنامه ریزی کند و تولد دوباره ای را تجربه کند، تولد و زندگی ای که محصول آن رضایت خداوند دردنیا و آخرت و سعادت جاودان باشد. برای مطالعه بیشتر ر.ک منابع اخلاقی: - ترجمه جامع السعادات، مرحوم نراقی - ترجمه الاخلاق، مرحوم شبر - نقطه های آغاز در اخلاق، مهدوی کنی - مقالات، استاد محمد شجاعی ------------------------- پى نوشتها: 1. فرقان(25): آیه 70 63. 2. المیزان، ج 16، ص 242. 3. المیزان، سید محمد حسین طباطبایى، ج 15، ص 242. 4. المیزان، ج 15، ص 243. 5. تحریم(8 :(66. 6. میزان الحکمه، محمدى رى شهرى، ج 1، ص 552. 7. المیزان، ج 15، ص 243. 8. میزان الحکمه، ج 1، ص 548. برگرفته از پرسمان |
